یک بند ادبی بنویسید و از این کلمات استفاده کنید:

                                              ( امتحان – نمره – درس – برگه )


دانش آموزان سوم 1

نسترن باقری :

امتحان درس ریاضی بسیار سخت بود و من برگه ی خود را مانند گچ، سفید و زیبا تحویل معلم دادم و نمره ی امتحان هم بسیار تمیز و زیبا ، «صفر» بود!

 

مهدیه سادات برکاتی:

امتحان مهمی داشت؛ درس هم نخوانده بودو سرجلسه دست و پایش مانند بیدمی لرزید. از هر طرفی منتظر امدادهای غیبی بود تا اینکه معلم از جا برخاست وبه آرامی به پای تخته رفت ؛ چیزی نوشت و از کلاس بیرون رفت. با این که نگران نمره ام بودم، برگه ی سفید را با روی سیاه تحویل دادم. آری! یافتم که خداوند همیشه مرا می بیند.

 

فاطمه دشتی:

زندگی دنیوی، امتحان آخرت است. درسی که باید پس بدهیم ، تعالیم پیامبران است و نمره اش در برگه ای است که نامش«کارنامه ی اعمال» است و زندگی جاوید بر اساس آن!

نازنین صبوری:

برگه ی امتحان، آرام و ساکت نشسته بود. هیچ نشانه ای از درس روز گذشته در آن پیدا نبود. مروارید اشک در چشمان صدفی اش حلقه زده بود. هیچ کس نمی دانست که این اشک برای درس نخواندن نیست بلکه برای فوت فرشته ی زندگی، مهربان پدرش است که چند روز پیش به آغوش مرگ رفته بود. کم کم بچه ها برگه های امتحان خویش را تحویل دادند اما دریغ از یک کلمه در برگه ی او! پایین برگه اش نوشت:« درد نمره ی صفر، در مقابل درد بی پدری هیچ است».

دانش آموزان سوم 2

نسترن سادات حسینی:

امروز قرار است جواب امتحانی که سالهاست در حال دادنش بوده را بگیرد. مدتی طول می کشد تا او نمره ی خویش را دریافت کند؛ نگرانی سراپایش را فراگرفته است.بلاخره نمره اش را محاسبه کرده و برگه را به دست لرزانش می سپارند؛ نگاهش را تا روی برگه اش بالا می کشد از آنچه می بیند شاد و مسرور می شود ؛ او درسش را خوب خوانده است . فرشته ای می آید و اورا به بهشت رهنمون می شود آری این است پاداش جدا نشدن از خدا..!

مائده رجبی مقدم :

کلاس اول که به مدرسه، خانه ی دوم خود وارد شدیم هیچ نمی دانستیم؛ غنچه ی ناشکفته ای بودیم که بوی باران را نشنیده و رنگ شبنم را ندیده است. با اولین درس معلم، پنجره ی فهم دل ما باز شد و با اولین برگه ی امتحان و نمره ای که گرفتیم فهمیدیم که نمره ی خوب برای دانش آموز مانند« ابری است که در بیابان بر تشنه ای ببارد»!

فاطمه قاسمی:

کلمات «برگه»،«امتحان» هم چون موجهای پریشان در ذهنم توفان به پا کرده بودند و من در حال غرق شدن در این توفان بودم. نمی دانم آخر چطور معلم می خواهد به این درس من نمره بدهد. کاش کشتی نجاتی می رسید تا مرا از این توفان نجات دهد.

یاسمین یوسف الهی:

فصل امتحانات شروع می شودو باز هم درس خواندن. امنحانات همچون برف می بارند و آب می شوند و دیگر اثری از آنها به جز نمره ها باقی نمی ماند. کاش می شد یکبار دیگر برگه ها را به ما بدهند تا اشتباهات خود را جبران کنیم ولی امکان پذیر نیست برای همین است که می گویند :« فرصت ها مانند ابر در گذرند آن ها را دریابید».

دانش آموزان سوم 3

محدثه بهنام:

امتحان کلمه ای است که همیشه ترس و دلهره را در دل دانش آموزان می اندازد. زمانی که به یاد برگه و نمره ی امتحان می افتیم، ترس سراسر وجودمان را فرا می گیرد. زمانی که امتحان تمام می شود مانند کبوتری که از تمام غم های عالم رها شده به سوی آسمان به پرواز در می آییم و زمانی که نمره ی امتحان فرا می رسد دوباره همان ترس قبل از امتحان به جانمان چنگ می اندازد. اما باید بدانیم که همیشه امتحان ها بی دلیل نیستند مثلا امتحانی که خداوند از بندگانش می گیرد؛ این امتحان سرنوشت ما انسان ها را مشخص می سازد پس سعی کنیم اگر امتحانی توسط خداوند از ما گرفته شد، درسهای بندگی را خوب بخوانیم تا پیش پروردگارمان شرمنده نشویم.

مینا خسروی :

زمانی که امتحان داشته باشیم، زمانی که نمره هایمان بد باشد، زمانی که همه ی درس و سوال ها برایمان تازگی داشته باشد و توان هیچ کاری را نداشته باشیم، اصولا برگه را سفید مثل روز اولش تحویل خواهیم داد و نمره ای معادل صفر نصیبمان خواهد شد!

زهرا شاه محمدی :

زندگی امتحانی است؛ گاه سخت و گاه آسان. اگر خوب درس خوانده باشی و از اول عمر حواست را جمع کنی، هنگام حسابرسی هیچ استرسی نداری و برگه ی امتحان به تو لبخند خواهد زد. امیدوارم آن زمان، هیچ واهمه ی از نمره نیز نداشته باشی!

نفیسه عباس زاده :

شب امتحان مانند شب اول قبر است؛ وقتی به حساب کارهایت رسیدگی می کنی و می بینی چقدر راحت ثانیه ها را از دست داده ای و اصلا درس نخوانده ای دلت می خواهد بتوانی عقربه ها را کمی معطل کنی! هنگامی که نمره ی درخشانت را در برگه می بینی، حسرت تمام وجودت را فرا می گیرد و آتش خشم ، دلت را روشن می کند؛ آنگاه است که با خودت می گویی:« ای کاش می شد ثانیه ها این قدر سریع و در پی هم نمی دویدند، ای کاش قدر لحظات را می دانستم.» ولی دیگر بی فایده است نگاه سرد معلم می خواهد دل تورا فلک کند و سرزنش های مادر نیز انتظار تورا می کشد؛ ای کاش ثانیه ها کمی صبور بودند!

مهدیس عبدالله زاده :
امروز امتحانی سخت در پیش داریم؛ از دور بوی برگه های سپید اما خونین می آید. ما امروز باید درس آزادگی و ایثار را امتحان بدهیم و نمره ی ما نزد خدا محفوظ است. امروز روز نشان دادن بندگی است ؛ روزیکه باید از جان و ناموس دفاع کرد ؛ سعی کنید امروز، نمره ی بیست بگیرید اما بی ارفاق!

الهه عرب :

درس زندگی امتحانی است که مراقب آن خداست. روزی می رسد که همه منتظر نمره ای هستند که در برگه ثبت شده همراه با امضایی که گاه زیر آن نوشته شده: « بسیار عالی » و گاه نوشته شده :« متاسفم ...!» بدون عبارت: « دوباره امتحان کن...».

فاطمه کریم زاده:

قیامت همان امتحانی است که خداوند برای ما قرار داده و نمره ی قبولی آن باعث صعود کردن به بهشت و نمره ی غیر قابل قبول، ما را به جهنم می رساند. پس سریع به فکر قبول شدن در این درس بزرگ باشیم که زمان مانند ابرها زودگذر است ناگهان به خود می آییم و می بینیم که فریاد می زنند:« برگه ها بالا ».

نگین نوری :

درس انشا، امتحان املا ... برگه ام سفید بود ودر آن  فقط نام من، نام خدا . ناگهان معلم آمد یکی گفت :« برپا» . دیگری گفت : « بنشینید ؛ برجا ».کتاب فارسی را باز کرد و آرام گفت: « بنویسید «تنها»؛ بنویسید « خدا» و من ماندم کدام« تنها »، سرهم یا جدا؟! آخرِ امتحان جای « تنها» خالی مانده بود. معلم گفت:« برگه ها بالا». دوستم جای خالی « تنها» را دید و گفت « سرهم، نه جدا» تا خواستم بنویسم «تنها» ، معلم آمد و با آن خودکار پرسپولیسی ا ش خطی کشید بر روی برگه ی ما.نگاهی بر من کرد و گفت:« این هم یک صفر تنها؛ فکرکن حالا ، ببین کدام « تنها» ؛ سرهم یا جدا؟!» در برگه ام ،یک صفر تنها با جای خالی «تنها» و من هنوز به این فکر بودم که کدام تنها؟ سرهم یا جدا؟!

 

دانش آموزان سوم 4

سرورذاکری:

امتحان، غولی بی شاخ و دم است که گردنبند نمره بر گردنش است و برای گرفتن این نمره باید تلاشی فراوان انجام داد و جنگی سخت کرد؛ باید برگه های تقلب را از نظر معلم پنهان کرد که این کاری بس دشوار است البته می شود با کمی درس خواندن، شیشه ی عمر این غول را شکست و نمره ها را کسب کرد. امیدوارم بتوانم از راه دوم نمره را به دست آورم.

الهام رئوفی :

زندگی، برگه ی امتحانی است که خدا برای ما طراحی کرده است؛ کسی می تواند نمره ی خوبی بگیرد که درس خداشناسی را به خوبی خوانده باشد. امیدوارم شما هم در امتحان قبول شوید!

نازنین عزیزی زاده :

این دنیا، کلاس درس است و ما دانش آموزانی در محضر استادگرانقدر، خدای یکتا. هر روزش امتحان است. اگر می خواهی نمره ی خوبی بگیری، کتاب طبیعت را در دست بگیر و بخوان؛ خودت را بشناس؛ روز آزمون نهایی، این برگه ی توست که درخشندگی چون قلب پاک و زلالت خواهد داشت.

فائزه علی آبادی :

امتحانی در راه است؛ امتحانی که قبول شدن در آن سخت و دشوار است و فقط انسان های با ایمان، مالک نمره های برترند. درسی که در آن فقط انسان های پاکدامن به پیروزی می رسند و روزی فرا خواهد رسید که باید برگه ها را در دستانت بگیری و آن را بالا ببری؛ شاید آن زمان دیگر خبری از ارفاق نباشد!

فائزه مرادی :

پس از چند ماه درس خواندن به جلسه ی امتحان می آیید؛ برگه هایی که به دستت می دهند زمینی هستند برای کاشت درختی که نمره های بالای ما میوه های خوب و نمره های بد ما میوه های خراب آن است؛ پس سعی کن همیشه زمینت را بارور کنی برای کاشت درختی که ثمره ای خوب داشته باشد!

صالحه معاونی:

امتحان ... چشم هایم با شنیدن نامش خیره می مانند. دیدن برگه ی سوالات تمام خوانده هایم را بر باد می دهد گویی حافظه ام سطلی بی آب است ؛ خالیِ خالی . پدرم می گوید:« نباید زمان درس خواندن، به نمره ام فکر کنم ولی من نمره ام را همیشه مثل یک دیو به جان خود می اندازم. سفیدی برگه ام گاهی در مقابل چشم های بی قرارم سیاه می شود. آری، در آخر نمره ای روشن نصیبم می شود؛ می دانم.

شقایق میری :

دوباره دی ماه با کوله باری از امتحان از راه رسید و دوباره نمره ی بیست شرط جایزه های کودکی شد. دوباره درس ها و کتاب ها هم نشین بیشتر اوقات شد و ترس از برگه های سخت، دوباره در دلم جاخوش کرد.

دانش آموزان سوم 6

زهرا سادات سجادی:

زندگی برگه ی امتحانی است که جلوی روی هر کس گذاشته می شود. یک نفر از تک تک ثانیه هایش استفاده می کند و درس عشق را از همان برگه ی کوچک به تصویر می کشد و یکی دیگر نیز آن را خالی و سفید پس می دهد؛ واضح است که نمره ی کامل برای کسی است که قدر آن وقت کوتاه را دانسته و از کوچکترین فرصت ها نیز استفاده کرده است.

زهرا سروش:

امروز به درس زندگی گوش می دهم و برگه ی امتحان زندگی ام را پر می کنم. امیدوارم که از این امتحان سخت بتوانم نمره ی خوبی بگیرم.

مهلا طالبی:

برگه ی امتحان را که دیدم تصویر نمره ای وحشتناک مثل دیوی در جلویم ظاهر شد. هرچه درس خوانده بودم، یادم رفت .

بیتا قاسمی :

کوه سوالات امتحانی روی هم جمع شده بود؛ انگار سوالات دست به دست هم داده بودند تا برگه ی من سپید به دست معلم برسد. هر از گاهی نمره هایم جلوی چشمانم رژه می رفتند و به من پوزخند می زدند اما این چیزی نبود که می خواستم . قرار بود این درس ها روی هم جمع شوند و من در قله ی آن کوه باشم!

سیده حنانه گلابگیران :

فرق روزگار با آموزگار در این است که روزگار اول امتحان می گیرد بعد درس می دهد اما آموزگار، اول درس می دهد بعد برگه ی امتحان را جلوی ما می گذارد و قطعا نمره ای که معلم به ما می دهد قابل جبران است اما نمره ی روزگار... .

فاطمه مقیمی :

خدایا، ما بندگان ضعیفت را یاری کن تا در روز قیامت، هنگامی که نامه ی اعمال ما را به دستمان می دهند برگه ی امتحانیمان، حاوی نمره ی تجدید نباشد و بتوانیم در درس ایمان، با نمره ی خوبی قبول شویم زیرا دیگرفرصت امتحان دادن در شهریور را نداریم!